نارکیــــــژ

...ای جامه‌ات لبم که انار است

نارکیــــــژ

...ای جامه‌ات لبم که انار است

باید 7 سال بگذرد.. باید 7 سال بگذرد که بدمستی کند .. که بیاید و سر راهت را بگیرد و یقه ات را بچسبد و دوست داشتنت را درِ گوشَت عربده بکشد .. باید 7 سال بگذرد که آوازه ی رسوایی اش گوش به گوشِ شهر بپیچد.. باید 7 سال بگذرد که بجوشد و از جوشِشَش عالمی را مجنون کند.. باید 7 ساااال بگذرد.. هنوز اما صبور است .. هنوز طاقتش طاق نشده ، هنوز بلد است درد هایش را هرشب زیرِ پتو ببارد .. هنوز بلد است رویْ زرد کند اما لب خندِ پهنش را از صورتش پاک نکند .. هنوز بلد است خانمی کند ، بلد است پیاز خورد کند و با اشک و خنده های زورکی گره اش بزند .. دیوانه! نیامده ای! نه که فکر کنی صبر نداشته باشم ها.! نه! ولی گاهی حرف از "نیامدن" است و گاهی از "هرگز نیامدن" .. و گاهی قول آمدنت را به انگورها می دهی و شرر به جانشان می اندازی و دیگر نمی آیی.. چند سال است نیامده ای؟! به یادت مانده؟! بیا! بیا و تکلیف درد هایم را مشخص کن! یا بنشین و آرام آرام کام بگیر یا بزن خمره ام را تکه تکه کن..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی