نارکیــــــژ

...ای جامه‌ات لبم که انار است

نارکیــــــژ

...ای جامه‌ات لبم که انار است

گاهی، مثل این‌وقت‌ها، جرأت نمی‌کنم به یادت نزدیک شوم. هرچه باریکه‌های سریع و روشنِ نور از قلبم می‌خواهد سرازیر شود و تو را فرسنگ‌ها دورتر در آغوش بگیرد، نمی‌گذارم. دستِ فکرت را می‌گیرم و با احتیاط از پیاده‌روهای مغزم می‌گذرانم و سر جایش می‌گذارم و می‌خوابانم.

اما یک وقت‌هایی هست، که انگار روحم را لُخت کرده‌ام و نشانده‌ام وسط خیابان به معرکه‌گیری. یادت هست بهم می‌گفتی انقدر دیوانه می‌شوی که نمی‌شناسمت؟ همان‌طوری می‌شوم. همان‌قدر مست و بی‌حیا و بی‌کله، که بیشتر از همیشه عاشقم می‌شدی و من بیشتر از همیشه خودم را صاحبِ وجود تو می‌دانستم. حتی از پسِ کیلومترها راهِ بیهوده، حتی زیر سقفِ خانه‌ای که در و دیوارش مالِ من نیست، حتی توی شناسنامه‌ای که سنگینی اسم من را به دوش نمی‌کشد، حتی با صدایی که نمی‌شنوی، تو را صدا می‌زنم. گویی زخمِ بزرگی هستم که میل به خنجر بزرگ‌تری دارد. عریانیِ رگ‌های پرفشارم خود را به در و دیوار پوستم می‌کوبد و جست‌وجویت می‌کند. دیدی وقتی جایی از بدنت درد می‌کند، به جای آرام کردن درد، با شدت بیشتری فشارش می‌دهی؟ انگار درد قرار است دردت را تسکین دهد و نمی‌دهد! اسم تو را فشار می‌دهم روی دردِ جای خالی‌ات. جای خالی‌ات یادم می‌رود. درد، فرصت درد کشیدن نمی‌دهد. مرا می‌بینی، که نیمه‌شب با موهای شانه‌نخورده، با صورتی خیس از عرق‌، پیرهن‌چاک، بطری به دست، عربده‌کشان، رو به چشم‌هایت سگ‌مستی می‌کند و آبِ‌رو از آغوشِ کشف‌نشده‌ات می‌ریزد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی